ازهاق . [ اِ ] (ع مص ) نیست کردن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن . نیست و ناپیدا گردانیدن : ازهق اﷲ الباطل َ. || پر کردن خنور را. (منتهی الارب ). پرکردن اناء. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درگذرانیدن تیر از نشانه . (منتهی الارب ). تیر از نشانه ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر گردن آوردن ستور زین و رحل را. (منتهی الارب ). || شتافتن در رفتار: ازهق فی سیره . || مغزآکنده شدن استخوان : ازهق العظم . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.