ازلاق . [ اِ ] (ع مص ) بلغزانیدن . لغزانیدن . (منتهی الارب ). بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزان گردانیدن جای . (منتهی الارب ). || بچه افکندن ناقه و جز آن . (منتهی الارب ). سقط. بچه بیوکندن اشتر. || بستردن . (تاج المصادر بیهقی ). بستردن موی . موی ستردن . (منتهی الارب ). || بنظر تیز نگریستن کسی را. || تیز داشتن تیغ پیوسته . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.