ارم . [ اَ ] (ع مص )خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوردن تمام آنچه بر خوان باشد. خوردن همه ٔ آنچه هست بر خوان و جز آن : ارم ما علی المائدة؛ خورد آن چه در خوان بود و نگذاشت از آن چیزی را. (منتهی الأرب ). || دندان بر چیزها نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گزیدن بدندان : ارم علی الشی ٔ؛ گزید بدندان این چیز را. || بستن چیزی را. سخت بستن : ارم الشی ٔ؛ بست این چیز را. || سخت تافتن ، چنانکه رسن را: ارم الحبل . (منتهی الأرب ). نیک تافتن رسن . (تاج المصادربیهقی ). ریسمان (را) تابیدن . (کنزاللغات ). || نرم کردن کسی را. نرم گردانیدن . || تمام کردن همه را، چنانکه قحطسال : ارمت السنة القوم ؛ خورد سال قحط قوم را و نگذاشت از آنها یک کس را. || فنا شدن ، چنانکه مال . (از منتهی الأرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.