ارعاد. [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن . (منتهی الأرب ). تهدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وعده ٔ بد کردن . (منتهی الأرب ). || لرزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || رسیدن کسی را رعد و برق .(منتهی الأرب ). || غریدن . بارعد شدن آسمان . (تاج المصادر بیهقی ). || لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الأرب ). || ریزان گردیدن : اُرعِدَ الکثیب ؛ ریزان گردید تل ریگ . (منتهی الأرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.