اردشیرخره . [ اَ دَ / دِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) اردشیرخوره . از عمارت و شهرها که [ اردشیر بابکان ] کرد... یکی اردشیر خوره خواند و آن پیروزآباد است از پارس و پیش از آن گور خواندندی . (مجمل التواریخ و القصص ص 61). نام الکه ایست بزرگ از ولایت فارس که شیراز و میمند و صیمکان و برجان سیراف و کازرون و کام فیروز از آن الکه است و رسم کرده ٔ اردشیر باشد و بعضی گویند رسم کرده ٔ نمرودبن کنعانست . (برهان قاطع) (سروری ) (شعوری ). الکه ایست عظیم از فارس و خره ٔ اردشیر نیر گویند آباد کرده ٔ اردشیر بابکان و بعضی گفته اند آباد کرده ٔ بهمن ، و اول اصلح است . (رشیدی ) (شمس اللغات ). یاقوت گوید: اردشیر خرّه اسمی است مرکب ّ معنی آن (بهاء اردشیر) است و اردشیر پادشاهی است از پادشاهان ایران و اردشیر خرّه از مهمترین کوره های فارس است و از شهرهای آن است : شیراز و جور و خبر و میمند وصیمکان و برجان و خوار و سیراف و کام فیروز و کازرون و جز آنها از اعیان شهرهای فارس . بشاری گوید: اردشیر خرّه کوره ایست قدیم که نمرودبن کنعان آنرا رسم کردو سپس سیراف بن فارس آنرا عمارت کرد و اکثر آن بدریاکشد و حرارت آن بسیار و میوه های آن فراوانست . قصبه ٔاردشیر خرّه سیراف است و از شهرهای آن جور و میمند و نائن و صیمکان و خبر و خوزستان و غندجان و کران و شمیران و زیرباز و نجیرم است . اصطخری گوید: اردشیر خرّه در عظمت تالی کوره ٔ اصطخر است و شهر آن جور است و جزو این کوره است کوره ٔ فَناُ خرّه و در اردشیرخره شهرهاست بزرگتر از جور مانند شیراز و سیراف و جور مدینه ٔ اردشیرخره محسوب میشد زیرا آن شهریست که اردشیر آنرا بساخت و پایتخت خویش قرار داد و شیراز هر چندکه مرکز فارس است و دواوین و دارالاماره آنجاست ، شهری محدث است و در عهد اسلام بنا شده است - انتهی . در نزهة القلوب آمده : اردشیر خره منسوب است به اردشیر بابکان و اول شهر این کوره ،فیروز آباد است . در فارس آنرا دارالملک اصطخر گرفته بودند و این کوره قدیمی تر از دیگر کوره ها است - انتهی . از آثار او [ اردشیر بابکان ] آنست که بپارس یک کوره ساختست آنرا اردشیر خوره گویند و فیروزآباد از جمله ٔ آنست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 60). توّج از کوره ٔ اردشیر خورّه است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 114) رم زوان و داذین و دوّان چند نواحی است از اعمال اردشیر خوّره و همه گرمسیر است و بعضی که قهستان است معتدل است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 137). و رجوع بفارسنامه ص 121، 132، 141 و مجمل التواریخ و القصص ص 32 و 63 شود: و هم اندر پادشاهی وی [ اردشیر ] ملکی بود نام وی مهرک و نام آن شهر اردشیر خوره بود آن ملک به وی نامه کرد و او را بطاعت خویش خواند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.