ارجاع . [ اِ ] (ع مص ) بازگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ): ارجعه اﷲ. || چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن . (غیاث اللغات ). || رجوع کردن امری . احاله . || نفع بخشیدن . (منتهی الارب ): ارجع اﷲ بیعته ؛ نفع بخشد خدای عقد بیع او را. || خریده را بازگردانیدن . (منتهی الارب ). پس دادن . || دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی . (منتهی الارب ). || ارجاع ابل ؛ فربه شدن شتر بعد لاغری . فربه شدن اشتر پس از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). || در مصیبت «انا للّه و انا الیه راجعون » گفتن . || غائط کردن . (منتهی الارب ). حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || ارجع الشیخ ؛ دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. (منتهی الارب ). || ارجاع نظر؛ اعاده ٔ آن . بار دوم دیدن . بازدید. || ارجاع کردن (کاری را)؛ محول کردن آن . || متولی کردن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.