ارتداف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ردیف خود ساختن کسی را. || از پی کسی درآمدن . (زوزنی ). از پس کسی درآمدن . || سپس کسی نشستن . (منتهی الارب ). در پس کسی سوار شدن . در پس اسب کسی نشستن . || کسی را در پس اسپ خود نشانیدن . (آنندراج ). بترک خود سوار کردن . || ارتداف عدو؛ از پس گرفتن دشمن را. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.