ارتباع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بهاران جائی بودن . (زوزنی ). بهاران بودن . (تاج المصادر بیهقی ). بجای بهاری مقیم شدن . اقامت کردن در بهاران بجائی . (منتهی الارب ). در بهار بجائی بودن یعنی در منزل بهاری . || بهار بخوردن . (زوزنی ). بهار خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). علف بهاری خوردن شتر و جز آن و فربه گردیدن . خوردن علفهای بهاری و فربه گردیدن . (منتهی الارب ). گیاه و میوه های بهاری خوردن . گیاه بهاری خوردن . || دویدن اشتر. (زوزنی ). سخت دویدن شتر. (منتهی الارب ). به تک دویدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). || دو بهره شدن مرد. (زوزنی ). دو بهره شدن مردم . (تاج المصادر بیهقی ). دوپاره شدن چیزی . || چهارزانو نشستن . بچهارزانو نشستن . (منتهی الارب ). || چهارشانه شدن . || گرداندام شدن . (منتهی الارب ). || سنگ افراشتن . (تاج المصادر بیهقی ).سنگ برافراشتن . سنگ افراشتن آزمایش قوت را. سنگ بدست برداشتن جهت آزمایش قوت . (منتهی الارب ). || هنگام خرما چیدن رسیدن خُرمابن را. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.