ادب آموز. [ اَ دَ ] (نف مرکب ) ادیب . (نصاب ). استاد. معلم :
ادیب را ادب آموز دان ، ادب فرهنگ .
|| شاگرد. متعلم . که ادب فراگیرد :
چشم دیوانه نگاهان ادب آموز شده ست
آن چه شرم است که با لیلی صحرائی ماست .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادب آموز. [ اَ دَ ] (نف مرکب ) ادیب . (نصاب ). استاد. معلم :
ادیب را ادب آموز دان ، ادب فرهنگ .