اخلاد. [ اِ ] (ع مص ) مقیم گردیدن در جائی . اقامت کردن بجائی . (تاج المصادر بیهقی ). || لازم گرفتن کسی را. || میل کردن بسوی ... میل کردن به . چسبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || جاویدانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جاودانه کردن . (زوزنی ): اخلده اﷲ؛ همیشه داراد او را خدای . || دیر پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || فرونشاندن آتش . (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.