اخرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) دُرُشت . || گول و نادان در کار. مرد احمق . اَوره . (تاج المصادر). آنکه هیچ کار نداند کرد. ناشی . مؤنث : خَرْقاء. ج ، خُرق . || شتر که سر سپل وی بر زمین افتد پیش از سپل بسبب نجابت . (منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس گوید: البعیریقع منسمه علی الأرض قبل خفه یعتریه ذلک من النجابة. || دریده گوش . (مهذب الاسماء). شکافته گوش .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.