اخراف . [ اِ] (ع مص ) خرف و فرتوت گردانیدن . || بهنگام چیدن میوه رسیدن . || اجازت دادن چیدن میوه . || بره زادن گوسفند در خریف . در خریف زادن گوسفند و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). در پائیز زائیدن . || بچه زادن ناقه در همان وقت که آبستن شده بود. || در خریف درآمدن . در خریف شدن . (تاج المصادر بیهقی ). در پائیز رفتن . || بسیار دراز شدن (گیاه ). || اجازت .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.