اختطاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص )اِخطاط. نشان ِ بنا برکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طرح ریزی کردن . خط برکشیدن گرد زمین و حَدّ پیدا کردن برای بناء و جز آن : انه الّذی اختط اساس الجامع بالقاهرة مما یلی باب الفتوح . (ابن خلکان ). || سر ریش بدمیدن . (تاج المصادر بیهقی ). عذار برآوردن . (منتهی الارب ). موی ریش برآورده شدن . || خطدار گشتن روی کسی . || از آن خود گردانیدن خِطه را و نشان کردن بر آن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.