احنف . [ اَ ن َ ] (اِخ ) همدانی . وی از کبار مشایخ همدان است . و او گفته که ابتداء کار من آن بود که در بادیه ای بودم تنها، مانده شدم دست نیاز برداشتم و گفتم : خداوندا ضعیفم و بر جای مانده بضیافت تو آمده ام چون این گفتم در دل من افتاد که مرا میگویند ترا که خوانده است . گفتم : یارب این مملکتی است که طفیلی را گنجائی دارد ناگاه کسی از پشت من آواز دادبازنگریستم دیدم که اعرابی است بر شتر سوار گفت : ای عجمی کجا میروی گفتم : بمکه گفت : ترا که خوانده است ؟گفتم : نمیدانم . گفت : نه درین راه استطاعت شرط کرده است ؟ گفتم : آری ولیکن من طفیلی ام . گفت : نیکو طفیلی تو مملکت گشاده است . گفت : میتوانی این شتر را غمخوارگی کنی ؟ گفتم : آری از شتر فرودآمد و بمن داد و گفت : برو بخانه ٔ خدای تعالی . (نفحات الانس جامی چ هند ص 51).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.