احتباک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بستن اِزار. ازار سخت کردن بر میان . (تاج المصادر). شلوار بر میان سخت بستن . || استوار و نیکو کردن هر چیزی . || احتباک ثوب ؛ نیکو بافتن جامه . || حبوه بستن و گردپای نشستن . احتباء. (منتهی الارب ). پشت و ساق درهم کشیده نشستن . || فراهم بستن پشت و ساق خود بفوطه . || سخت شدن . || جرجانی در تعریفات آرد: احتباک آن است که در کلام ، متقابلان جمع شوند و یکی از متقابلان را حذف کنند بجهت دلالت مقابلش بر آن . مثلاً علفتهاتبناً و ماءً بارداً. بجای : علفتها تبناً و سقیتها ماءً بارداً. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتباک ، بالباء الموحدة، و هو عند اهل البیان من الطف انواع الحذف و ابدعها و قل من تنبّه له او نبّه علیه من اهل فن البلاغة. و ذکره الزرکشی فی البرهان . و لم یسمه هذا الاسم بل سماه الحذف المقابلی . وافرده بالتصنیف من اهل العصر العلامة برهان الدّین البقاعی . و قال الاندلسی فی شرح البدیعة: و من انواع البدیع، الاحتباک وهو نوع عزیز. و هو ان یحذف من الاول ما اثبت نظیره فی الثانی و من الثانی ما اثبت نظیره فی الأوّل . کقوله تعالی : و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق . (قرآن 171/2)؛ التقدیر و مثل الانبیاء و الکفار کمثل الذی ینعق و الذی ینعق به . فحذف من الاول الانبیاء لدلالة الذی ینعق علیه ، و من الثانی الذی ینعق به ، لدلالة الذین کفروا علیه . و قوله : ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء. (قرآن 12/27)؛ التقدیر تدخل غیربیضاء و اخرجها تخرج بیضاء. فحذف من الاول تدخل غیربیضاء و من الثانی و اخرجها. و قال الزرکشی هو ان یجتمع فی الکلام متقابلان فیحذف من کل واحد منهما مقابله لدلالة الاَّخر علیه . نحو:ام یقولون افتریه قل ان افتریته فعلی اجرامی و اَنَا بری ٔ مما تجرمون . (قرآن 35/11)؛ التقدیر ان افتریته فعلی اجرامی انتم برآء منه و علیکم اجرامکم و اَنَا بری ٔ مما تجرمون . و نحو: یعذّب المنافقین ان شاء او یتوب علیهم . (قرآن 24/33)؛ ای یعذّب المنافقین ان شاء فلایتوب علیهم . او یتوب علیهم فلایعذبهم . و نحو: ولاتقربوهن حتی یطهرن فاذا تطهرن فأتوهن . (قرآن 222/2)؛ ای حتی یطهرن من الدم یتطهرن بالماء. فاذا تطهرن و یتطهرن فاتوهن . و نحو: خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً. (قرآن 102/9)؛ ای عملاً صالحاً بسیی ٔ آخر سیئاًبصالح . و مأخذ هذه التسمیة من الحبک الذی معناه الشد و الاحکام و تحسین اثر الصبغة فی الثوب . فحبک الثوب سدّ مابین خیوطه من الفرج و شده و احکامه بحیث یمنع عنه الخلل مع الحسن والرونق . و بیان اخذه منه ، ان ّمواضع الحذف من الکلام شبهت بالفرج من الخیوط فلما ادرکها الناقد البصیر بصوغه الماهر فی نظمه و حوکه فوضع المحذوف مواضعه کان حائکاً له مانعاً من خلل یطرقه . فسد بتقدیره ما یحصل به الخلل مع ما اکسی من الحسن والرونق . کذا فی الاتقان فی نوع الایجاز و الاطناب .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.