احباض . [ اِ ] (ع مص ) احباض حق ؛ باطل کردن آن . ربودن حق . (منتهی الارب ). حق کسی را باطل کردن . (تاج المصادر). || احباض رکیة؛ پاک کاویدن چاه را که در وی هیچ آب نماند. (منتهی الارب ). آب چاه کشیدن چنانکه در آن هیچ آب نماند. || احباض سهم ؛ نگذرانیدن تیر را از نشانه و خطا کردن . (منتهی الارب ). تیر از آماج نگذرانیدن . تیر در پیش تیرانداز افتیدن . (تاج المصادر).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.