ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) قبّانی . از شیوخ تصوف در مائه ٔ چهارم . صاحب نفحات گوید که او سفرهای نیکو کرد و مشایخ بسیار دید از جمله شیخ ابوعمر اَکّاف و بارون و ابوعمرو نجید و شیخ ابونصر سراج و ابوعبداﷲبن مانک . و از کلمات اوست : چون با کسی نشینی که در رتبه فرود تست تمنای عزت از او مدار و هر لحظه منتظر خواری باش . و نیز گفت : مرد را سه خصلت پسندیده است و چون در او نبود گو در جامه ٔ زنان باش ، اول تقوی که بدان حفظ کند ناموس خویش را دوم بردباری که نگاهدارد آبروی خود را سیم گذشتن از مال که بدان نگاهدارد عزت را. و باز گفته است که عزت در قناعت است .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.