ابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) مقفع. نام او صالح و یکی از بزرگان زهاد و مشایخ است . وی بمائه ٔ سوم از هجرت میزیست .و در مصر اقامت گزیده بود و با شیخ ابوسعید خرّاز معاصر بود. گویند او هفتاد حج ّ پیاده بگذاشت و در حج ّپسین ببادیه اندر سگی دید که از بس تشنگی زبان از کام بیرون آویخته داشت و باستغاثه در حاجیان می نگریست ابوشعیب چون ضراعت سگ بدید فریاد برداشت که کیست تاهفتاد حج ّ من بشربتی از آب خرد؟ یکی از مردم قافله کاسه ای بیش داشت و وی آن آب در پیش سگ نهاد و گفت آخر نه رسول ما فرمود صلوات اﷲ علیه که : فی کل ذات کبد حرّاء اجر؛ یعنی هر جگرسوخته ای را مزدی و ثوابیست .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.