ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) شهاب الدّین احمدبن رمیسه . از شرفاء مکّه است و صاحب حبیب السیر از تحفه الملکّیه نقل کند که در ایام سلطان ابوسعید خدابنده . ابوسلیمان نزد سلطان ابوسعید آمد و منظور نظر عنایت گشته امارت قافله ٔ حاج بدو تفویض شد و محمل سلطان را پیش از محمل پادشاه مصر به عرفات برد و چون از آن سفر بازگشت سلطان زمام ایالت عرب را بوی عنایت کرد و آن سید عالی شان در اوقات حیات سلطان کماینبغی بدان امر اشتغال داشت و بعد از فوت ابوسعید به حلّه رفته و آن بلده را محکم گردانید و امیر شیخ حسن ایلکانی در زمانی که دربغداد بر مسند جهانبانی نشست به حیله ای که دانست . آنجناب را گرفته به عزّ شهادت رسانید و از او دو پسر ماند احمد و محمود و احمد عقب نداشت و محمود ولدی داشت محمد نام و محمد در سنه ٔ 808 هَ .ق . وفات یافت .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.