آیینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر یک از قطعات آهنین که مبارزترین پوشیدی :
نماید ز آیینه پوشی سوار
چو آیینه ٔ تیغ در کارزار.
ماه سر منجوق کمانش ز رخ خویش
آیینه ٔ زر بست بر این طاق مقرنس .
و آینه در چهارآینه و چارآینه به همین معنی است .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر یک از قطعات آهنین که مبارزترین پوشیدی :
نماید ز آیینه پوشی سوار
چو آیینه ٔ تیغ در کارزار.