آگوش . (اِ) آغوش . بغل : امیر اورا بخویشتن خواند و در آگوش گرفت . (تاریخ بیهقی ).
گاه بادش گرفته بر گردن
گاه گردش کشیده در آگوش .
یک قطره از آن شراب مشکین
آورد دو عالمم درآگوش .
- آگوش آگوش ؛ بغل بغل :
در مجلس ما گلی و خاری باشد
آگوش آگوش مرغزاری باشد
سرتاسر اگر پلاس و کرباس بود
این اکسون است کلاه واری باشد.
- یک آگوش ؛ یک بغل . یک آغوش .
|| نامی از نامهای پرستاران ترک . رجوع به آغوش شود.