آکنیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) آکندن . پرکردن . انباشتن . || جای دادن :
آنکه اندر جهان ندارد گُنج
چون توان آکنیدنش در کُنج ؟
|| به خاک سپردن . دفن کردن . زیر خاک کردن . دفین کردن :
مرا مرده درخاک مصر آکنید
ز گفتار من هیچ مپْراکنید.
تا نگردد بصدْمه ای بدو نیم
در زمین آکنیده اند ز بیم .
آکنیده خمی سفال ، در او
آبی الحق خوش و زلال در او.
و مشتقات آن تنها از همین یک مصدر آید منتظم .