(صفت) ۱. ویژگی کسی که یک دست داشته باشد و دست دیگرش از کار افتاده یا بریده شده باشد: مرد یکدست.
۲. [مجاز] یکپارچه؛ هماهنگ: لباسهای سفید یکدست.
۳. (قید) [قدیمی، مجاز] بهطور یکپارچه؛ بهتمامی: شهر یکدست سیاهپوش بود، ◻︎ فدای جاهش جاه همه جهان یکدست / نثار جانش جان همه جهان یکسر (مسعودسعد: ۱۹۹).
۴. [قدیمی، مجاز] متحد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.