(اسم) ۱. شکاف؛ تراک؛ رخنه.
۲. (صفت) پاره.
۳. (صفت) چاکدار.
〈 چاکچاک: (اسم صوت)
۱. = چاکاچاک: ◻︎ ز بس نعره و چاکچاک تبر / ندانست کس پای گفتی ز سر (فردوسی: ۷/۳۴۳).
۲. (صفت) پُر از چاک و شکاف؛ پارهپاره؛ بریدهبریده: ◻︎ همه دشت سر بود بیتن به خاک / به سر بر ز گرز گران چاکچاک (فردوسی: ۵/۱۸۷).
〈 چاکِ پیرهن: [قدیمی] گریبان؛ یقۀ پیرهن: ◻︎ یکی تیغ باریک برگردنش / پدید آمده چاک پیراهنش (فردوسی: ۸/۴۲۷).
〈 چاکِ جامه: [قدیمی] دامن جامه.
〈 چاک خوردن: (مصدر لازم)
۱. شکافته شدن؛ ترک پیدا کردن.
۲. دریده شدن.
〈 چاک دادن: (مصدر متعدی)
۱. شکاف دادن؛ دراندن.
۲. پاره کردن.
〈 چاک روز: [قدیمی، مجاز] سپیدۀ صبح: ◻︎ کنون میگساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی: ۶/۵۱۳).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.