(اسم) ‹فلاخان، فلخمان، پلخمان، فلماخن، فلخم، پلخم› [قدیمی] آلتی ساختهشده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب میکردند؛ دستاسنگ؛ دستسنگ؛ قلابسنگ؛ قلاسنگ؛ قلباسنگ؛ قلماسنگ؛ کلاسنگ؛ کلماسنگ؛ فلاسنگ: ◻︎ گر کس بودی که زی توام بفکندی / خویشتن اندر نهادمی به فلاخن (ابوشکور: ۸۹)، ◻︎ نخستین خواست ز استادان یکفن / که کردند از برایش یک فلاخن (جامی۵: ۱۰۸).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.