(اسم) [عربی] ۱. [مقابلِ کوتاهی] درازی.
۲. [مقابلِ عَرض] درازا.
۳. (اسم مصدر) دراز شدن.
۴. (ریاضی) هریک از دو ضلع بزرگتر مستطیل.
۵. امتداد: در تمام طول خیابان، قدمبهقدم گُل گذاشته بودند.
۶. (اسم مصدر) طولانی شدن.
۷. مدت: در طول این چند سال، پدرت خیلی شکسته شده است.
〈 طول جغرافیایی: (جغرافیا) فاصلۀ زاویهای بین نصفالنهار هر نقطه از نصفالنهار مبدٲ (معمولاً گرینویچ).
〈 طول دادن: (مصدر متعدی) به تٲخیر انداختن.
〈 طول کشیدن: (مصدر لازم) به درازا کشیدن؛ ادامه یافتن.
〈 طول موج: (فیزیک) فاصلۀ مابین ماکزیممهای دوموج متوالی؛ مقدار مسافتی که حرکت ارتعاشی در زمان تناوب خود میپیماید.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.