(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسوِدَة، جمعالجمع: اَساوِد] ۱. [مجاز] توانایی خواندن و نوشتن.
۲. مجموعۀ آگاهیها از چیزی؛ معلومات.
۳. (اسم) [منسوخ] رونوشت؛ مسوده.
۴. (اسم) [قدیمی] پیرامون شهر و حوالی آن.
۵. (اسم) [قدیمی] سیاهی شهر از دور.
۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] گروهی از مردم؛ جماعت.
۷. (اسم، اسم مصدر) [مقابلِ بیاض] [قدیمی] سیاهی.
۸. (اسم) [قدیمی] سرزمین؛ مملکت.
〈 سواد اعظم: [قدیمی]
۱. شهر بزرگ.
۲. پایتخت.
〈 سواد داشتن: (مصدر لازم) باسواد بودن؛ توانایی خواندن و نوشتن داشتن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.