(صفت) [عربی] ۱. داخلشده.
۲. بیگانهای که میان قومی داخل شود و به آنان انتساب پیدا کند.
۳. کلمهای که از زبانی داخل زبان دیگر شود.
۴. کسی که در کارهای شخص دیگر مداخله داشته باشد.
۵. (ادبی) در قافیه، حرف متحرکی که میان الف تٲسیس و حرف روی باشد، مثل واو در کلمۀ باور و قاف در کلمۀ عاقل. Δ تکرار دخیل در شعر فارسی واجب نیست مثلاً عاقل و جاهل را با هم میتوان قافیه کرد اما اگر دخیل را تکرار کنند پسندیدهتر است مانند قافیۀ عاقل با ناقل.
〈 دخیل بستن: (مصدر لازم) بستن بندی به ضریح یکی از امامان هنگام دخیل شدن و مراد خواستن.
〈 دخیل شدن: (مصدر لازم)
۱. پناهنده شدن؛ پناه بردن؛ پناه بردن به کسی.
۲. ملتجی شدن بر مزار یکی از امامان.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.