کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
triggered پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
triggered
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
triggered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باعث شد، راه انداختن، رها کردن، ماشه کشیدن
-
واژههای مشابه
-
trigger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشه، گیره، پاشنه، قلاب، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، راه انداختن، رها کردن، ماشه کشیدن
-
triggering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راه اندازی، رها سازی
-
time-triggered
واژهنامه آزاد
تحریک زمانی
-
trigger 2
چکانش 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایندی که در آن نشانک/ سیگنال ضعیف سبب تغییر ناگهانی مشخصهها یا عملکرد مدار شود
-
trigger 3
چکانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نشانک/ سیگنالی که باعث وقوع پدیده یا عمل ناگهانی در مدار شود
-
trigger 4
چکانیدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] تغییر دادن ناگهانی مشخصهها یا عملکرد مدار توسط نشانک/ سیگنال ضعیف
-
triggered earthquake
زمینلرزۀ چکانشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زمینلرزهای که در هنگام زمینلرزۀ اصلی یا زمان کوتاهی پس از آن کاملاً بیرون از منطقۀ پسلرزهها روی میدهد
-
trigger 1
تلنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] محرکی که واکنشی را برمیانگیزد
-
relapse trigger
تلنگر بازگشت، بازگشتآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← تسریعکنندۀ بازگشت
-
gun trigger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشه اسلحه
-
plutonium trigger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماگتور پلوتونیوم
-
hair trigger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشه مو، ماشه دوم تفنگ، باسانی حرکت کننده
-
trigger-happy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشه خوشحال، عاجز از کنترل خود در اثر شادی، دست به هفت تیر