کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
territorialized پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
territorial dispute
اختلاف سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] اختلاف میان دو یا چند کشور بر سر تملک یک محدودۀ سرزمینی مشخص متـ . مناقشۀ ارضی
-
territorial waters
آبهای سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] ← دریای سرزمینی
-
territorial integrity
تمامیت سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] حق کشور در حاکمیت و اعمال قدرت در محدودۀ مرزهایش متـ . تمامیت ارضی
-
occupied territory
سرزمین اشغالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سرزمینی که تحت اختیار و واپایش مؤثر نیروهای مسلح یک کشور خارجی است و شامل سرزمینی نمیشود که ازطریق عقد قرارداد با مقامات غیرنظامی یا در پی موافقتنامههای صلح اداره میشود
-
territorial sea
دریای سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] منطقهای از دریا که معمولاً از خط پایه شروع میشود و تا حداکثر 16 کیلومتر به سمت دریای آزاد امتداد مییابد؛ دولت ساحلی بر آب و بستر و زیربستر و فضای بالای این منطقه حاکمیت کامل دارد متـ . آبهای سرزمینی territorial waters
-
territorial state
حکومت سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] حکومتی که در آن یک سرزمین مبنای نظام سلسلهمراتبی قدرت قرار میگیرد و مردم تابعیت خود را از یک شخص به حکومت منتقل میکنند؛ قدرت سیاسی در چنین حکومتی در چارچوب سرزمینی با مرزهای مشخص تعیین میشود
-
territorial imperative
ضرورت دفاع از سرزمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] ضرورت حفظ تملک و دفاع از سرزمین
-
territorial justice
عدالت سرزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حقوق، جغرافیای سیاسی] عدالت اجتماعی اعمالشده در واحدهای سرزمینی بهطوریکه به توزیع عادلانۀ منابع سرزمینی منجر شود
-
territorial dominion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حاکمیت منطقه
-
trust territory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلمرو اعتماد
-
scheduled territories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناطق برنامه ریزی شده
-
Northern Territory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلمرو شمالی
-
Yukon Territory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلمرو یوکان
-
Territorial Army
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتش سرزمین
-
home territory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلمرو خانه