کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
observes پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
observations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشاهدات، مشاهده، نظر، رعایت، ملاحظه، مراقبت، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده
-
election observation
نظارت انتخابات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] گردآوری اطلاعات دربارۀ فرایند انتخابات توسط افراد یا سازمانهای بیطرف داخلی یا خارجی و اعلام نظر دربارۀ صحت و سقم آن
-
election observer
ناظر انتخابات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد یا سازمان بیطرف داخلی یا خارجی که مسئولیت گردآوری اطلاعات را دربارۀ فرایند انتخابات بر عهده دارد و نظر خود را دربارۀ صحت و سقم آن اعلام میکند
-
influential observation
مشاهدۀ مؤثر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] مشاهدهای که حذف آن از دادهها اثر زیادی بر استنباط آماری داشته باشد
-
observation railcar
قطار تماشا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] خودروِ ریلی مسافری با پنجرههای بزرگ برای آنکه مسافران بتوانند مناظر اطراف را بهخوبی بینند
-
observable quantity
کمیت مشاهدهپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر کمیت فیزیکی قابلاندازهگیری
-
observational adequacy
کفایت مشاهدهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] سطحی از کفایت در توصیف دستوری که بتوان با آن جملات خوشساخت تولید کرد
-
observed gravity
گرانی مشاهدهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] گرانی حاصل از اندازهگیریهای مطلق یا نسبی
-
observer bias
سوگیری مشاهدهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] تفاوتی نظاممند که به علت بیثباتی مشاهدهگر میان مقدار واقعی و مقدار مشاهدهشده ایجاد میشود
-
observer 1
دیدبان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فردی که دیدبانی وضع هوا را انجام میدهد
-
meteorological observer
دیدبان هواشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] عضو یک تشکیلات هواشناسی یا فرد مورد تأیید آن که دیدبانی هواشناسی را انجام میدهد و ارسال گزارش آن را میکند
-
observation 2
رصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] هرنوع اندازهگیری نجومی
-
observer 2
رصدگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] کسی که رصد میکند
-
observation 1
دیدبانی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation
-
mountain observation
دیدبانی کوهستانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مجموعهای از اندازهگیریهای لحظهای وضع هوا که در یک مکان کوهستانی انجام و ثبت میشود