کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
lighted پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
lighted
دیکشنری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
lighted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشن، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن، مشتعل شدن
-
واژههای مشابه
-
lightfulness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سبک بودن
-
light
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن، مشتعل شدن، روشن، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، ضعیف، تابان، سهل، اسان، چابک...
-
lights
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چراغ ها، ریه جانوران، شش، لباس های روشن
-
lightness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سبک، سبکی
-
lighting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشنایی، سایه روشن، احتراق، اشتعال، نور افکنی
-
back light, separation light
پسنور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوری که از پشت و بالا، در جهت مخالف دوربین، بر موضوع میتابد و با جدا کردن آن از زمینه، به تصویر عمق میدهد و سهبعدی بودن آن را به بیننده القا میکند
-
masthead light, steaming light
چراغ دکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] چراغ سفید درخشان نصبشده بر روی سردکل در راستای میانخط شناور که نوری ممتد را در شعاع 22/5 درجه در سطح افق میتاباند و به نحوی تعبیه شده است که نور آن از جلو تا 22/5 درجۀ پسورگه در دو طرف شناور قابل رؤیت است
-
inset light, surface light
چراغ کفخواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چراغهایی در اطراف خزشراه و در محور باند پرواز برای هدایت هواگَرد در هنگام نشستوبرخاست
-
navigation lights, position lights
چراغهای ناوبری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چراغهایی با نور قرمز در بال چپ و نور سبز یا آبی در بال راست و نور سفید روی دُم که در ساعات تاریکی جهت هواپیمای درحالحرکت را نشان میدهد
-
lighting crew, lighting technicians, lighting technician
گروه نور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] جمعی از متخصصان فنی و کارگران صحنه که مسئول نصب و راهاندازی تجهیزات نوری هستند
-
fill light, fill-in light, filler, filler light
نور سایهکاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوری که سایههای بهوجودآمده براثر نور اصلی را تا حدی محو میکند
-
light, light radiation, visible radiation
نور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] گسترهای از طیف الکترومغناطیسی که چشم آن را میبیند؛ گاهی این اصطلاح برای تابشهای فروسرخ و فرابنفش نیز به کار میرود
-
uplighting/ up lighting / up-lighting
نورپردازی بالاتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] تنظیم چراغها بهنحویکه نورشان به بالاتر از خط افق بتابد متـ . بالاتابی