کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
lar پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مشخ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (مص م .) (عا.) مشق ، اعم از چیز نوشتن بسیار، کارهای دیگر.
-
جریدبازی
لغتنامه دهخدا
جریدبازی . [ج َ ] (حامص مرکب ) مشق جنگ بازی . (از ناظم الاطباء).
-
trainings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش ها، تعلیم، پرورش، اموزش، تحصیل، تدریس، مشق، مکتب
-
exercises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرینات، ورزش، تمرین، مشق، تمرین کردن، تمرین دادن، عمل کردن، استعمال کردن، بکار انداختن
-
training
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش، تعلیم، پرورش، اموزش، تحصیل، تدریس، مشق، مکتب
-
trained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آموزش دیده، ورزش کردن، تعلیم دادن، مشق کردن، تربیت کردن، پروردن، ورزیدن، فرهیختن، نشانه رفتن
-
مثقاب
دیکشنری عربی به فارسی
تمرين , مشق نظامي , مته زدن , مته , تعليم دادن , تمرين کردن
-
ممارسة
دیکشنری عربی به فارسی
مشق , ورزش , تمرين , تکرار , ممارست , تمرين کردن , ممارست کردن , پرداختن , برزش , برزيدن
-
مشقی
لغتنامه دهخدا
مشقی . [ م َ ] (ص نسبی ) تخته و کاغذ که بر آن مشق حروف کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ). منسوب به مشق . (ناظم الاطباء) : به رنگ کاغذ مشقی سیاه میمانداگر به فرض مجسم شود نوافل ما.میرزا عبدالغنی مقبول (از آنندراج ).
-
امشاق
لغتنامه دهخدا
امشاق . [ اِ ] (ع مص ) بتازیانه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ). || رنگ کردن جامه با مَشق یا مِشق (رنگ سرخ ). (از اقرب الموارد).
-
مانور
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، تمرینعملیات نظامی، مشق، رزمایش ۲. ترفند، شگرد، حرکات (زیرکی)
-
آزمایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آروین، آزمون، امتحان، تجربه، تمرین، مانور، محک، مسابقه، مشق ۲. محنت ۳. فتنه
-
غلیل باز
لغتنامه دهخدا
غلیل باز. [ غ ُ ] (نف مرکب ) کسی که مشق کمان گروهه کند. (ناظم الاطباء). رجوع به غُلیل شود.
-
غلیل بازی
لغتنامه دهخدا
غلیل بازی . [ غ ُ ] (حامص مرکب ) مشق با کمان گروهه . (ناظم الاطباء). عمل غلیل باز. رجوع به غُلیل شود.
-
سرمشق
فرهنگ فارسی معین
(سَ . مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - خطی که استاد محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند. 2 - نمونه ، الگو.