کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
kru پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منقع
لغتنامه دهخدا
منقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) دریا. || جایی که در آن آب گرد آید. ج ، مناقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سیرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیری از آب . (از اقرب الموارد). || (ص ) عدل منقع؛ گواه عا...
-
نقیعة
لغتنامه دهخدا
نقیعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) نام ضیافت قدوم سفر. (غیاث اللغات از صراح و شرح نصاب ). مهمانی مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهمانی بازآمدن از سفر. (مهذب الاسماء) (از المرقاة ص 67). طعام که برای ازسفررسیده فراهم کنند . (از اقرب الموارد). ...
-
طرثوث
لغتنامه دهخدا
طرثوث . [ طُ ] (ع اِ) گیاهی است باریک شاخ مایل به سرخی شیرین بار، خورده میشود. ج ، طراثیث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلغت یونانی میوه ای است که آن را به فارسی بل گویند و آن را طَراثیث نیز خوانند. (برهان ). شترغاز. (تفلیسی ). اشترغاز. (مهذب الاسماء)...
-
شیرآملج
لغتنامه دهخدا
شیرآملج . [ م ُ ل َ ] (معرب ، اِ مرکب ) شیراملج . معرب شیرآمله . شاه آمله است و آن آمله ای است که در شیر آغشته و پرورده بود. آمله ٔ پرورده به شیر. شیرآمله . آمله که در شیر خیسانند آنگاه که تازه و تر از درخت چیده باشند. (یادداشت مؤلف ). آمله ٔ مقشر خ...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یق...
-
غبار
لغتنامه دهخدا
غبار. [ غ ُ ] (ع اِ) گرد. (منتهی الارب ). رَنْد. (لغت محلی شوشتر). تم . مؤلف آنندراج آرد: بمعنی گرد، و مهتاب از تشبیهات اوست و بالفظ ریختن و زدن و نشستن و خواستن و گرفتن و افشاندن و رفتن و شستن و زدودن و ستردن و داشتن و برباد دادن و بلند شدن و شکستن...
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم بد سپند سوختن مجرب است . (نزهةالقلوب ). و صاحب اختیارات گوید: ابن سمحون گوید دو نوع است سرخ...
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) ابن مرشدبن علی بن مقلدبن نصربن منقذ الکنانی و الکلبی الشیزری الملقب بمؤیدالدولةمجدالدین و المکنی بابی المظفر از اکابر بنی منقذ اصحاب قلعه ٔ شیزر و یکی از علماء و از شجعان آنجا. او را در فنون ادب تصانیف عدیده است و ابوالبرکات...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...