کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
if پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
متراکم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حشد , کمادة , مربي , هب
-
دوست داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اثر عليه , قائمة , مثل , هب
-
به هیجان اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
انزعاج , کهرب , هب
-
وقف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقرر , امت , رث , کرس , هب
-
مهر
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , ختم , لکمة , مودة , ميل , هب
-
معشوقه
دیکشنری فارسی به عربی
بنت , حبيب , حصان , حيوان اليف , عشيقة , هب
-
علف هفت بند
لغتنامه دهخدا
علف هفت بند. [ ع َ ل َ ف ِ هََب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هفت بند شود.
-
هباب
لغتنامه دهخدا
هباب . [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) به صورت صیغه ٔ مبالغه از هب ؛ بادی که بسختی و شدت میوزد. (ناظم الاطباء). || بسیاروزش . کثیرالهبوب . (المنجد).
-
هرابذ
لغتنامه دهخدا
هرابذ. [ هََب ِ ] (معرب ، اِ) ج ِ هیربذ. (المعرب جوالیقی ص 166). هرابذة. رجوع به هیربد، هربذ، هیربذ و هرابذة شود.
-
ذهب ابیض
لغتنامه دهخدا
ذهب ابیض . [ ذَ هََب ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پلاتین . زرسپید.
-
ذهبة
لغتنامه دهخدا
ذهبة. [ ذَ هََب َ ] (ع اِ) ذَهب . زر. || یکی زر. || قطعه ٔ زر. پاره ٔ زر. قراضه ٔ زر. شکاله ٔ زر.
-
طاهربغده
لغتنامه دهخدا
طاهربغده . [ هَِب ُ دَ ] (اِخ ) گندمان . رجوع به گندمان شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). رجوع به طاهر بوغده شود.
-
مصلهب
لغتنامه دهخدا
مصلهب . [ م ُ ل َ هَِب ب ] (ع ص ) مرد دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
هبع
لغتنامه دهخدا
هبع. [ هَُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هابع و هَبوع . (تاج العروس ) (معجم متن اللغة). رجوع به هابع و هَبوع شود.
-
اطایف
لغتنامه دهخدا
اطایف . [ اُ ی ِ ] (اِخ ) اُطائف . موضعی است در شعر مرقش :بودک ما قومی اذاما هجوتهم اذا هب فی المشتاة ریح اطائف .(از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).