کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
element پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
elemental formula
فرمول آسانگوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ترکیبی رژیمی که بر پایۀ سهولت گوارش تنظیم میشود
-
magnetic element
مؤلفۀ مغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زاویۀ انحراف یا زاویۀ میل یا شدت مغناطیسی در هر نقطه بر روی سطح زمین
-
tour elements
اجزای گشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مؤلفهها یا فعالیتهای تشکیلدهندۀ گشت متـ . مؤلفههای گشت tour components
-
tread element
آج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] هریک از بخشهای مجزای نقش رویه، با شکلهای هندسی مختلف، مانند دنده یا نوار، که با شیار از یکدیگر جدا شدهاند و درمجموع، نقش رویه را تشکیل میدهند
-
element 1
جزء 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] هریک از اعضای تشکیلدهندۀ یک سازه
-
cloud element
جزء اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] کوچکترین اَبر یا بخشی از اَبر که با افزارۀ دورکاوی یا دستگاهی دیگر قابل تفکیک باشد
-
element of integration
جزء انتگرالگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عبارت پس از علامت انتگرال در یک انتگرال معین
-
cable element
جزء بافهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] جزئی بافتهشده که نقش عمدۀ آن تحمل کشش است متـ . جزء کابلی
-
beam element
جزء تیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] جزئی از یک تیر که کارکرد اصلی آن تحمل خَمش است
-
passive element
جزء غیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر جزئی از مدار الکتریکی که مولد انرژی نباشد
-
bar element
جزء میلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] جزئی از یک میله که نقش اصلی آن تحمل بار محوری است
-
sampling element
جزء نمونهبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مطالعۀ یک شیء در قالب احتمالات
-
elemental powder
پودر عنصری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] پودری که از یک عنصر فلزی خالص تولید میشود
-
elemental diet
رژیم آسانگوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی متعادل و بدون باقیمانده و دارای کلیۀ آمینواسیدهای ضروری و غیرضروری ترکیبشده با قندهای ساده و املاح و ویتامینها و برقکافها
-
design element
عناصر طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] عناصر پایهای که یک طرح صنعتی یا معماری را تشکیل میدهند