کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
eating پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
eating place
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محل خوردن
-
eating apple
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن سیب
-
eating house
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن خانه، رستوران
-
fruit-eating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن میوه
-
eat out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غذا بخور
-
eating away
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن دور
-
binge-eating disorder, BED
اختلال شکمبارگی دورهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] اختلالی که در آن فرد بهصورت دورهای، در فواصل زمانی کوتاه، بهصورت تکراری، به مقدار بسیار زیاد و مهارنشده غذا مصرف میکند
-
night eating questionnaire, NEQ
پرسشنامۀ شبخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] پرسشنامهای چهاردهبندی برای سنجش الگو و زمانبندی نشانگان شبخواری
-
healthy eating index, HEI
شاخص سالم خوردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] شاخصی برای ارزیابی و پایش وضعیت کلی رژیم غذایی افراد که براساس آن کیفیت کلی رژیم غذایی سنجیده میشود
-
crab-eating seal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهر و موم خرچنگ
-
crab-eating raccoon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش خوردن راکون
-
crab-eating opossum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اپیسیوم خرچنگ خوردن
-
binge-eating syndrome
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سندرم خوردن غذا
-
man-eating shark
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوسه خوردن انسان
-
crab-eating macaque
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرچنگ خوردن ماکائو