کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
body count پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
body component
جزء بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از اجزای سازهای تشکیلدهندۀ بدنۀ خودرو
-
falling body
جسم افتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جسم شتابداری که شتاب آن تنها ناشی از گرانش زمین است
-
elastic body
جسم کشسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جسمی که بعد از تغییر شکل بتواند به حالت اول برگردد
-
inclusion body
جسم گنجیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هریک از فضاهای غیرطبیعی حاوی محصولات ویروسی که در طی عفونت ویروسی ایجاد میشود
-
ciliary body
جسم مژگانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بخش ضخیم لایۀ عروقی چشم که مشیمیه را به عنبیه مربوط میکند
-
Negri body
جسم نِگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] اجسام گنجیدۀ گرد یا تخممرغیشکل که در میانیاخته و گاهی در پییاختههای آلوده به ویروس هاری افراد مبتلا، پس از مرگ آنها، دیده میشود
-
body density
چگالی بدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] نسبت جِرم بدن به حجم آن
-
body building
پرورش اندام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] تقویت عضلات بدن با حرکات قدرتی
-
body 1
بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیکرۀ اصلی خودرو که از همگذاری قطعات جداگانۀ عموماً فلزی به وجود میآید
-
body politic
بدنۀ سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مردمی که در یک جامعۀ بسامان سیاسی زندگی میکنند و بهعنوان یک موجودیت سیاسی شناخته میشوند
-
coachbuilt body
بدنۀ شاسیجدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بدنهای که از شاسی جدا است و با آن واحد یکپارچهای را تشکیل نمیدهد
-
body composition
ترکیب مواد بدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] نسبت چربی و پروتئین و کربوهیدرات و آب و مواد معدنی در بدن متـ . ترکیب بدن
-
body sealer
درزگیر بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار] مادهای قیرمانند که برای آببندی محل اتصال صفحات مختلف به کار میرود
-
body rattle
صدای بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] صدایی ناخوشایند در بدنه ناشی از لرزش قطعات شُل یا قطعاتی که بهدرستی همگذاری نشدهاند
-
lifting body
پیکرۀ بَرارزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواگَردی با بال کوچک که بدنۀ آن همه یا بخش اعظم نیروی بَرار را تولید میکند