کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ballast پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ballast declaration
اظهارنامۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مدرکی که یک شناورِ بدون بار در هنگام خروج از بندر به مقامات گمرک در بندر ارائه میکند
-
ballast 2
ترازه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل هوایی] مواد سنگینی که برای حفظ تعادل در شناور یا هواگَرد قرار میدهند
-
water ballast
ترازۀ آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آن مقدار از آب دریا که برای حفظ تعادل کشتی در مخازن کفْدوجدارۀ (jouble bottom) سینه و پاشنه یا مخازن جانبی نگهداری میشود
-
dirty ballast
ترازۀ آلوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آبی که به داخل مخازن آلوده به مواد نفتی ریخته و حمل میشود
-
clean ballast
ترازۀ پالوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آبی که به داخل مخازن نفتی کاملاً شسته و تمیزشده ریخته و حمل میشود
-
permanent ballast
ترازۀ دائمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سنگ یا بتن یا شمش آهن یا سرب که در شناور حمل میشود تا آن را پایدارتر یا ترازمندتر کند و عیوب ناشی از اشتباهات طراحی آن را بپوشاند یا نوع کاربری آن را تغییر دهد
-
ballast leg
ساقباترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بخشی از مسیر شناور که در آن شناور بار ندارد و برای تعادل از ترازه استفاده میکند
-
ballast 1
پارسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعات شکستهشدۀ سنگ که برای تثبیت و تعادل ریلها بر روی بستر راهآهن ریخته شود
-
ballast pump
تلمبۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تلمبهای برای پر و خالی کردن ترازۀ مایع از مخازن شناور
-
ballast port
دریچۀ ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دریچهای برای پر یا خالی کردن ترازههای شنی و قلوهسنگها در شناورهای کوچک
-
light ballast
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوری بالستیک
-
ballast water
آبِ توازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] آبی که در مخازن کشتیها پس از تخلیۀ بار آنها برای حفظ تعادل بارگیری میشود و معمولاً پسابی روغنی است که نیاز به تصفیه دارد
-
ballast resistor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقاومت بالاست
-
ballast suction pipe
لولۀ مَکِش ترازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] لولهای برای پروخالی کردن آب از مخازن ترازۀ شناور
-
ballast-deck bridge
پل عرشهپارسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] پلی که خط پارسنگی بر روی آن قرار دارد