کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یک لیوان آب به من بده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یک چهارم
لغتنامه دهخدا
یک چهارم . [ ی َ / ی ِ چ َ رُ] (اِ مرکب ) چهاریک . یک جزء از چهار جزء. یک بخش ازچهار بخش چیزی . ربع. یک ربع. (از یادداشت مؤلف ).
-
یک حبه
لغتنامه دهخدا
یک حبه . [ ی َ / ی ِ ح َب ْ ب َ / ب ِ ](اِ مرکب ) خردترین و کوچکترین جزء. (ناظم الاطباء).
-
یک خایه
لغتنامه دهخدا
یک خایه . [ ی َ / ی ِ خا ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) آنکه یک بیضه دارد. اَشْرَج . اَحْدَل . (یادداشت مؤلف ).
-
یک خوی
لغتنامه دهخدا
یک خوی . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک خو. که خوی و منش ثابت دارد. که دارای شخصیتی یکسان و تغییرناپذیر است : رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یک خوی و یکدل و یکتاست .فرخی .
-
یک در
لغتنامه دهخدا
یک در. [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) اطاقی که آن را یک در است . (یادداشت مؤلف ). یک دره . یک دری : اندیک دو دوست فرقدان واردر یک در آشیان ببینم .خاقانی .
-
یک درمیان
لغتنامه دهخدا
یک درمیان . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکی نه یکی . که یکی باشد و یکی نباشد: درختهای کوچه یک درمیان خشکیده اند.
-
یک دمه
لغتنامه دهخدا
یک دمه . [ ی َ / ی ِ دَ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) ناپایدار و فانی و بی ثبات . (ناظم الاطباء).- مقارنت یک دمه ؛ مصاحبت و همدمی فانی . || یک دم . یک لحظه : صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست .سعدی .
-
یک دندان
لغتنامه دهخدا
یک دندان . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) همسال . همسن . (یادداشت مؤلف ) : نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب ... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 51).
-
یک دندانه
لغتنامه دهخدا
یک دندانه . [ ی َ / ی ِ دَ دا ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) یکسان . (غیاث ) (آنندراج ). برابر. (آنندراج ).
-
یک دوم
لغتنامه دهخدا
یک دوم . [ی َ / ی ِ دُ وُ / دُوْ وُ ] (اِ مرکب ) نصف . نیم . نیمه . از دو یکی . یک جزء از دو جزء. (یادداشت مؤلف ).
-
یک دهم
لغتنامه دهخدا
یک دهم . [ ی َ / ی ِ دَ هَُ ] (اِ مرکب ) ده یک . یک جزء از ده جزء. یک بخش از ده بخش چیزی یا عددی . عُشر. (از یادداشت مؤلف ).
-
یک ذره
لغتنامه دهخدا
یک ذره . [ ی َ / ی ِ ذَرْ رَ / رِ ] (ق مرکب ) مقدار بسیار خرد و اندک . (ناظم الاطباء).
-
یک راه
لغتنامه دهخدا
یک راه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) رونده در یک جاده . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک نوبت . یک بار.
-
یک رای
لغتنامه دهخدا
یک رای . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک رأی .هم رای . با عقیده ٔ واحد. یکدل و یکزبان : از رضای او نتابند و مر او را روز جنگ یکدل و یک رای باشندو موافق بنده وار.فرخی .
-
یک روال
لغتنامه دهخدا
یک روال . [ ی َ / ی ِ رَ ] (ص مرکب ) یک روش . یک ترتیب . یک نسق .