کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکصدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
monophony, monody
یکصدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نوعی بافت موسیقایی شامل تنها یک بخشِ (part) لحنی
-
واژههای مشابه
-
صدایی
دیکشنری فارسی به عربی
مقوي
-
homophony 2
همصدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] 1. نوعی چندصدایی که در آن همۀ بخشها دارای ریتم یکساناند 2. نوعی چندصدایی که دارای یک خط لحنی اصلی است
-
بی صدایی
لغتنامه دهخدا
بی صدایی . [ ص َ / ص ِ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی صدا. سکوت . خاموشی .
-
هم صدایی
دیکشنری فارسی به عربی
سجع
-
صدایی زنگ
دیکشنری فارسی به عربی
دقت النعي
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َک ک ] (اِخ ) شهری است به مغرب . (آنندراج ) (از معجم البلدان ) (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). شهری است به مغرب و از دژهای مرسیه است و از آنجا تا یک 45 میل مسافت باشد و ابوبکر یحیی بن سهل یکی ، هَجّاء عرب که به سال 660 هَ . ق .درگذشته بدانج...
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َک ک ] (معرب ، عدد، ص ، اِ) فارسی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). معرب یک فارسی یعنی واحد. احد. عدد اول . (یادداشت مؤلف ). معرب یک است . صاحب تاج العروس گوید: ازهری گوید در فارسی به معنی واحد است و در شعر رؤبه نیز آمده است .- یک ّ لیک ّ ؛...
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َ ] (ص ، اِ) فرد و یکه . || رسم و دستور و عادت و قاعده و قانون . || بزرگوار. || وزغ و غوک . (ناظم الاطباء). اما در این معنی دگرگون شده ٔ کلمه ٔ پک است . (یادداشت مؤلف ). || کیک . (ناظم الاطباء).
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) نخستین شماره از اعداد که به تازی واحد و اَحَد گویند. (ناظم الاطباء). نخستین شماره ٔ عددی که در مرتبه ٔ اول واقع است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). احد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). واحد. (ناظم الاطبا...
-
یک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص )1 - تنها و بی همتا. 2 - نخست ، اول . 3 - (کن .) درجة بالا، بسیار خوب .
-
یک
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) [ په . ] (اِ.) نخستین شمارة اعداد، واحد.
-
یک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aeva] (ریاضی) yek نخستین عدد در حساب؛ عدد نخست؛ «۱».
-
يَکُ
فرهنگ واژگان قرآن
باشد (جزمش به دليل شرط شدن براي بعد از خود مي باشد )