کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکسوفلجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hemiplegia, semiplegia
یکسوفلجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] فلج یک سوی بدن
-
واژههای مشابه
-
یک سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] yeksu در یککنار؛ جدا.〈 یکسو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. به کنار شدن؛ کنار رفتن.۲. بهدست آوردن برائت.〈 یکسو کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]۱. کنار گذاشتن؛ جدا کردن.۲. یکسره کردن: ◻︎ هرچه باداباد حرفی چند میگوی...
-
فلجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← فلج3
-
سو
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانب، جهت، راستا، زی، نزد، کنار، سمت، سون، سوی، صوب، طرف، قبل، گوشه، وجه ۲. پرتو، روشنایی، نور ۳. سود، منفعت، نفع ۴. خیال، گمان ۵. توان بینایی، دید
-
pointing 1
سو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] جهتی در آسمان که تلسکوپ رو به آن تنظیم میشود
-
سو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جانب ، طرف .
-
سو
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) آب .
-
سو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نور، روشنایی .
-
سو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طرز، روش .
-
سو
لغتنامه دهخدا
سو. (اِ) سوی . «سوی » پهلوی «سوک » (طرف ، جهت ) و «سوک » . (اشتقاق اللغة، هوبشمان ص 748). رجوع به نیبرگ ص 204 و «سوک » شود. معرب آن سوق در چهار سوق . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانب . طرف . (برهان ). جانب چنانکه این سو و آن سو. (آنندراج ). کنار. خ...
-
سو
لغتنامه دهخدا
سو. (ترکی ، اِ) بترکی آب را گویند. (برهان ) (جهانگیری ). در ترکی به معنی آب و شراب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : تن گرچه سو و اکمک از ایشان طلب کندکی مهر شه به آتسز و بغرا برافکند.خاقانی .
-
سو
لغتنامه دهخدا
سو. [ س ُ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در ولایت طوس و به چشمه ٔ سبز اشتهار دارد. (برهان ) (جهانگیری ).
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوی، سون، اسو› su ۱. طرف؛ جانب؛ کنار.۲. [قدیمی] نزد.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ تاریکی] su روشنایی.