کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکه سوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یکه سوار
/yekkesavār/
معنی
کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ تکسوار؛ یکهتاز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یکه سوار
لغتنامه دهخدا
یکه سوار. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ س َ ] (ص مرکب ) یک سوار. یک سواره . کنایه از شهسوار که در سواری نظیر نداشته باشد. (آنندراج ). کسی که در سواری مفرد و یگانه باشد. (ناظم الاطباء). سوار بی نظیر و عدیل در سواری . (یادداشت مؤلف ). شهسوار. ...
-
یکه سوار
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ کِّ. سَ) (ص مر.) سوار یگانه ، بی همتا در دلیری .
-
یکه سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹یکسوار، یکسواره› [قدیمی] yekkesavār کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ تکسوار؛ یکهتاز.
-
واژههای مشابه
-
autocrat
یکهسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] زمامدار یا حاکمی که با قدرت مطلق و بیهیچ محدودیتی حکومت میکند
-
autocracy, monocracy2
یکهسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی سیاسی که در آن زمام حکومت در دست حاکم مستبد و خودکامه قرار دارد
-
یکه ٔ باطل
لغتنامه دهخدا
یکه ٔ باطل . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح میرزایان ، دفتر خبر باطلی که برای داشتن بر کاغذی بنویسند شاید روزی به کار آید. (آنندراج ) : خواهد که تو را یکه ٔ باطل نگذاردجانت که بود حبس به بیت الحزن تو....
-
یکه خوردن
لغتنامه دهخدا
یکه خوردن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) از تعجب به حرکت آمدن . بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتادن . (فرهنگ لغات عامیانه ). ناگهان ترسیدن . از خبری یا گفتاری یک باره متحیر شدن و سخت عجب ک...
-
یکه باغ
لغتنامه دهخدا
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 62000گزی باختری کبودگنبد، با 231 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
یکه باغ
لغتنامه دهخدا
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راه جرد بخش دستجرد شهرستان قم ، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دستجرد و 3هزارگزی راه آهن ، با 553 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . مزرعه ٔ کوچکی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
یکه بزن
لغتنامه دهخدا
یکه بزن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، پهلوان و بزن بهادر. آدم دعواکن و زرنگ . (فرهنگ لغات عامیانه ). که به تنهایی از عهده برآید.
-
یکه بیت
لغتنامه دهخدا
یکه بیت . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شاه بیت . (آنندراج ) : خانه های یکه بیت از طبع تو زیر و زبرچاربازار رباعی گشته از طبعت خراب . ملافوقی یزدی (از آنندراج ).و رجوع به شاه بیت شود.
-
یکه بید
لغتنامه دهخدا
یکه بید. [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد با 198 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
یکه پسته
لغتنامه دهخدا
یکه پسته . [ ی ِک ْ ک َ پ ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 60000گزی خاور فریمان و 10000گزی جنوب راه مالرو عمومی فریمان به آق دربند، با 189 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
یکه تازی
لغتنامه دهخدا
یکه تازی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.