کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یکه شناس
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یِ کِّ. ش ) (ص مر.) (عا.) آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد.
-
یکه تاز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) بی نظیر، بی مانند، سوارِ بی همتا.
-
یکه تاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) yekketāz ۱. ویژگی سوار بیهمتا.۲. [مجاز] دلیر و بیباک.۳. ویژگی سواری که تنها بر حریف خود بتازد.۴. آنکه در تاختوتاز بینظیر باشد.
-
یکه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yekkexān ویژگی آوازهخوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و همآهنگ نداشته باشد.
-
یکه سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹یکسوار، یکسواره› [قدیمی] yekkesavār کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ تکسوار؛ یکهتاز.
-
یکه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) yekkešenās ویژگی آنکه فقط یک تن را بشناسد و در دوستی و وفاداری نسبت به او پایدار باشد.
-
یکه تاز
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
یکه شدن
لهجه و گویش تهرانی
یک وری شدن
-
یکه بزن
لهجه و گویش تهرانی
گردن کلفت،قوی ،بی باک
-
یکه تاز
لهجه و گویش تهرانی
یکه بزن،تک سوار
-
یکه خوردن
لهجه و گویش تهرانی
جاخوردن
-
یَکّه وُرچین
لهجه و گویش بختیاری
yakka vorčin 1. انتخاب اَحسن، یکهچین؛ 2. دانه دانه انتخاب کردن.
-
unit superdiagonal matrix
ماتریس زبرقطری یکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ماتریسی مربعی که همۀ درایههای غیرواقع بر زبرقطر آن یک است
-
unital homomorphism
همریختی یکهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک همریختی از جبر یکهدار A به جبر یکهدار B بهطوریکه یکۀ A را به یکۀ B بنگارد
-
یکه زیاد گفتن
لغتنامه دهخدا
یکه زیاد گفتن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) متلک گفتن . حرفهایی که موجب خشمگین شدن کسی است بر زبان راندن . (فرهنگ لغات عامیانه ).