کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکسر بشین و یکسر پاشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یکسر بشین و یکسر پاشو
لهجه و گویش تهرانی
برد و باخت(قمار)
-
یکسر بشین و یکسر پاشو
فرهنگ گنجواژه
برد و باخت(فمار)
-
جستوجو در متن
-
بشین و پاشو
فرهنگ گنجواژه
فعالیت، نشستن و ایستادن.
-
یک سر
لغتنامه دهخدا
یک سر. [ ی َ / ی ِ س َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دارای یک سر. آنکه یک سر دارد. (یادداشت مؤلف ).- یک سر و دوگوش ؛ لولو. کخ . بُغ. فازوع . (یادداشت مؤلف ) : گریه مکن بچه به هوش آمده بخواب جونم یک سر و دوگوش آمده . دهخدا. || مطیع یک رئیس . (ناظم الاطباء)....
-
زراغنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زاراغنگ، زارغنگ، زراغن› [قدیمی] zarāqang زمین سخت؛ ریگزار: ◻︎ زمین زراغنگ و راه درازش / همه سنگلاخ و همه شوره یکسر (عسجدی: ۳۸).
-
یک سراسر
لغتنامه دهخدا
یک سراسر. [ ی َ / ی ِ س َ س َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکسر. (آنندراج ) : آن جوهرم که می شکنند از براش سرباور کنی اگر ببری یک سراسرم . باقر کاشی (از آنندراج ). || یکسر. از یک جانب . یکسو : وسعت ملک جنون هم یک سراسر بیش نیست منتهای منزل چاک گریبان دامن اس...
-
ورام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] varām ۱. هر چیز سبک و کموزن.۲. [مقابلِ جوهر] (فلسفه) عرض: ◻︎ جوهر محض الهی نفْس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو: ۳۶۴).
-
غلتگاه
لغتنامه دهخدا
غلتگاه . [ غ َ ] (اِ مرکب ) جای غلتیدن . غلطگاه : ترا این خاک یکسر غلتگاهست به غلت آسان درو و گردبفشان .ناصرخسرو.
-
یکسریدن
لغتنامه دهخدا
یکسریدن . [ ی َ / ی ِ س َ دَ ] (مص جعلی مرکب ) مجتمع گردیدن به جایی . (آنندراج ). رجوع به یکسر و یکسره شود.
-
سندی
لغتنامه دهخدا
سندی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سند که از بلاد هند میباشد. (الانساب سمعانی ). منسوب به سند ناحیتی از هندوستان قدیم که امروز داخل کشور پاکستان است : از پارسی و تازی و از هندو و از ترک وز سندی و رومی و ز عبری همه یکسر. ناصرخسرو.به پیغمبر عرب یکسر مشر...
-
تماماً
لغتنامه دهخدا
تماماً. [ ت َ مَن ] (ع ق ) کاملاً و بتمامه و همگی و بدون باقی . (ناظم الاطباء). یکسر. یکسره .یک رهه . همه رهه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تمامی . رجوع به تمامی و تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
پردرد و دود
لغتنامه دهخدا
پردرد و دود. [ پ ُ دَ دُ ] (ص مرکب ) پرداغ و درد : گنه یکسر افکند سوی جهودتن خویش را کرد پردرد و دود.فردوسی .
-
سلجقی
لغتنامه دهخدا
سلجقی . [ س َ ج ُ] (ص نسبی ) منسوب به سجلوق و سلجوقیان : مدح سلیم ژنده و دلق الف نمدبر دلق سلجقی همه یکسر نوشته اند.نظام قاری .
-
نه دیر
لغتنامه دهخدا
نه دیر. [ ن َ ] (ق مرکب ) زود. بزودی : من این لشکرم را یکایک نه دیرکنم یکسر از گنج و دینار سیر.فردوسی .