کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکراست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یکراست
معنی
( ~.) (ق .) (عا.) 1 - بی درنگ ، بدون مقدمه . 2 - مستقیم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
right, straight
-
جستوجوی دقیق
-
یکراست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) (عا.) 1 - بی درنگ ، بدون مقدمه . 2 - مستقیم .
-
یکراست
دیکشنری فارسی به عربی
صفعة , مباشرة
-
واژههای مشابه
-
مشت زدن یکراست
دیکشنری فارسی به عربی
جورب
-
واژههای همآوا
-
یک راست
لغتنامه دهخدا
یک راست . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) مستقیم . مستقیماً. یک سر. بدون تمایل به چپ و راست . (یادداشت مؤلف ): یک راست به طرف او رفت . || بی تأمل . بی تردید.
-
یک راست
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekrāst مستقیم و بدون تمایل به اینطرف و آنطرف.
-
جستوجو در متن
-
مستقیماً
فرهنگ واژههای سره
یکراست، آشکارا
-
straight-out
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از راست، راست حسینی، یکراست، رک، بی پرده
-
مباشرة
دیکشنری عربی به فارسی
مستقيما , سر راست , يکراست , بي درنگ , راست , مستقيم
-
بکوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدون توقف، یکراست ۲. سریع، باسرعت زیاد ۳. بلادرنگ
-
جورب
دیکشنری عربی به فارسی
جوراب ساقه کوتاه , کفش راحتي بي پاشنه , جوراب پوشيدن , ضربت زدن , ضربه , مشت زدن يکراست , درست , جوراب زنانه ساقه بلند
-
صفعة
دیکشنری عربی به فارسی
باکف دست زدن , سيلي , تودهني , ضربت , ضربت سريع , صداي چلب چلوپ , سيلي زدن , تپانچه زدن , زدن , ماچ , صداي سيلي يا شلا ق , مزه , طعم , چشيدن مختصر , باصدا غذاخوردن , ماچ صدادارکردن , مزه مخصوصي داشتن , کف دستي زدن , کتک زدن , کاملا , يکراست
-
رام کردن
لغتنامه دهخدا
رام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست آموز کردن .(ناظم الاطباء). نرم کردن . از سرکشی بدر آوردن . از توسنی بنرمی آوردن . اهلی ساختن . خویگر کردن . اهلی کردن . اخت کردن . مقابل توسن کردن . مقابل بدرام کردن : اخداء؛ رام و خوار کردن کسی را. تخییس ؛ رام کر...