کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یکان
/yekān/
معنی
۱. (ریاضی) آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی.
۲. (صفت) [قدیمی] یگانه؛ بیهمتا: ◻︎ ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی: صحاحالفرس: یکان).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
module, single, unit, unity, whole
-
جستوجوی دقیق
-
یکان
لغتنامه دهخدا
یکان . [ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) واحد. تنها. تا. یکتا. یگان : ز هر سو گوان سر برافراختندیکان و دوگانه همی تاختند. فردوسی .اینجا همی یکان و دوگان قرمطی کشدزینان به ری هزار بیابد به یک زمان . فرخی .کوه کوبان را یکان اندرکشیده زیر داغ بادپایان را...
-
یکان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (ق .) یک یک . 2 - (ص .) یگانه ، تک ، منفرد.
-
یکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yekān ۱. (ریاضی) آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی.۲. (صفت) [قدیمی] یگانه؛ بیهمتا: ◻︎ ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی: صحاحالفرس: یکان).
-
واژههای مشابه
-
یکان یکان
لغتنامه دهخدا
یکان یکان . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) فرادی . (زمخشری ). یک یک . یکی یکی . (یادداشت مؤلف ) : مردمان لشکر و مهتران یکان یکان و دوگان به زینهار می آمدند. (ترجمه ٔ طبری ص 513).ای کاشکی که هر مو گردد زبان مراتا مدح تو طلب کنمی از یکان یک...
-
یکان یکان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] yekānyekān یکایک؛ یکیک.
-
دیزج یکان
لغتنامه دهخدا
دیزج یکان . [ زَ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان مرندبا 1950 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شش یکان
لغتنامه دهخدا
شش یکان . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان . محصول آنجا غلات و حبوب و چغندر و سکنه ٔ آن 123 تن و آب آن از چشمه و فاضلاب سراب فش و داراب سر است . از کنگاور می توان اتومبیل برد. تپه ای از آثار ابنیه ٔ قدیم در باخترآ...
-
چونقرالوی یکان
لغتنامه دهخدا
چونقرالوی یکان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . 970 تن سکنه دارد، از نازلوچای آبیاری میشود. محصولاتش غلات ، کشمش ، حبوبات و توتون است ، مردمش به کشاورزی و صنایع دستی از قبیل جوراب بافی اشتغال دارند. راهش ارابه رو ا...
-
جستوجو در متن
-
یک به یک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekbeyek یکایک؛ یکییکی؛ یکانیکان.
-
فردی
لغتنامه دهخدا
فردی . [ ف َ دا ] (ع ق ) یکان یکان : جأوا فردی ؛ آمدند یکان یکان . (منتهی الارب ). واحداً بعد واحد. (از اقرب الموارد).
-
yakan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یكان
-
singly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور جداگانه، به تنهایی، یکان یکان، جدا جدا، فردا، تنها، انفرادا، یک یک، فردا فرد
-
موحد
لغتنامه دهخدا
موحد. [ م َ ح َ ] (ع مص ) یگان یگان درآمدن . (ناظم الاطباء). یکان یکان درآمدن . دخلوا موحد موحد؛ یکان یکان درآمدند. (منتهی الارب ، ماده ٔ وح د).