کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یَکّه وُرچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یکه تاز
لغتنامه دهخدا
یکه تاز. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد. || کسی که در تاخت ، دوم خود نداشته باشد. (آنندراج ). کسی که در تاخت وتاز منفرد و بی نظیر باشد. (ناظم الاطباء) : آن سوار یکه تازم د...
-
یکه تازی
لغتنامه دهخدا
یکه تازی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.
-
یکه جوان
لغتنامه دهخدا
یکه جوان . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ج َ ] (اِ مرکب ) جوان منفرد که در جوانی یگانه و بی نظیر باشد. (از ناظم الاطباء).
-
یکه چین
لغتنامه دهخدا
یکه چین .[ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) منتخب .دست چین . برگزیده . خیاره . گل چین . (یادداشت مؤلف ).- یکه چین کردن ؛ دست چین کردن . خیاره کردن . گل چین کردن . برگزیدن میوه گاه چیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
یکه خوان
لغتنامه دهخدا
یکه خوان . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در خواندن نغمه محتاج دمکش نباشد. (آنندراج ). و رجوع به یکه خوانی شود.
-
یکه خوانی
لغتنامه دهخدا
یکه خوانی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صفت یکه خوان . خواندن بی مدد دمکش : کدام شوخ در این پرده نغمه پرداز است که هرچه هست از او جسته همچو آواز است ز اقتدار به دمساز احتیاجش نیست به یکه خوانی خود در زمانه ممتاز است ...
-
یکه دلو
لغتنامه دهخدا
یکه دلو. [ ی ِک ْ ک َ دَ ] (اِخ ) از ایلات اطراف مشکین و از طوایف قوجه بیک لو، دارای 200 خانوار. ییلاق آنان در سبلان و قشلاق آنان در نون است و زراعت پیشه می باشند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 108).
-
یکه سوار
لغتنامه دهخدا
یکه سوار. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ س َ ] (ص مرکب ) یک سوار. یک سواره . کنایه از شهسوار که در سواری نظیر نداشته باشد. (آنندراج ). کسی که در سواری مفرد و یگانه باشد. (ناظم الاطباء). سوار بی نظیر و عدیل در سواری . (یادداشت مؤلف ). شهسوار. ...
-
یکه شناس
لغتنامه دهخدا
یکه شناس . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) اسب که جز به رائض یا صاحب خود پشت ندهد. (یادداشت مؤلف ). || که جز به فرد معین متوجه و نگران نباشد.
-
یکه قوز
لغتنامه دهخدا
یکه قوز. [ ی ِک ْ ک َ قُزْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 16000گزی شمال خاوری کلاله و 42000گزی شمال خاوری گنبدقابوس ، نزدیک به قرناس ، با 500 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیای...
-
یکه گزین
لغتنامه دهخدا
یکه گزین . [ ی َک ْ ک َ /ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ گ ُ ] (ن مف مرکب ) سوار و جنگجوی بی همانند و برگزیده . یکه سوار : با دوازده هزار خونخوار یکه گزین از عقب خان موصوف ایلغار نمود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 22). و رجوع به یکه سوار شود.
-
یکه مرد
لغتنامه دهخدا
یکه مرد. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ م َ ] (ص مرکب ) یگانه در مردی . مرد بی عدیل . (یادداشت مؤلف ).
-
unit interval, UI
بازۀ یکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] 1. کوتاهترین بازۀ زمانی میان دو مقدار معنیدار متوالی 2. معیار اندازهگیری آشفتگی و بازیابی زمانبندی شکل موج براثر لغزش
-
یکه بزن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ زَ) (ص مر.) (عا.) کسی که در دعوا کردن و زد و خورد نظیر ندارد.
-
یکه خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) (عا.) جا خوردن ، متحیر و متعجب شدن .