کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یَساوُل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک سراسکند شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی باختر سراسکند با 229 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری قره آغاج با 204 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء پائین بخش وفس شهرستان اراک واقع در 3 هزارگزی راه عمومی با 423 تن سکنه . آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاقات بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 59 هزارگزی جنوب قیدار با 163 تن سکنه . آب آن از قزل اوزن و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بنده ٔ آن نگاه خشم آلودکه یساول به مجلسش غضب است . فوقی (از آنندراج ).یساولان حقیقت را به عرض رسانیدند اورا به حضور طلبید. ...
-
یساول
لغتنامه دهخدا
یساول . [ ی َ وُ ](اِخ ) امیر خراسان از طرف ابوسعید که مردی ستمگر بود و در سال 716 هَ . ق . از یاران یسور شکست خورد و در راه فرار به عراق به سال 717 هَ . ق . به قتل رسید.(از تاریخ مغول ص 330). و رجوع به حبیب السیر شود.
-
یساول
فرهنگ فارسی معین
(یَ وُ) [ تر. ] (اِ.) جلودار، پیش قراول .
-
یساول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یساور، یاساور› yasāvol ۱. جلودار؛ قراول؛ نگهبان.۲. [قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات؛ نقیب؛ صفآرا.
-
یساول
واژهنامه آزاد
چماقدار
-
جستوجو در متن
-
یساور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yasāvor = یساول
-
tipstaff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول
-
lictors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیکرز، یساول، پیشرو حاکم وغیره، متصدی مجازات
-
tipstaffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی ها، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول
-
tipstaves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول