کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یونس نبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاص یونس
لغتنامه دهخدا
خاص یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) رجوع به یونس پاشا شود.
-
جستوجو در متن
-
یوناه
لغتنامه دهخدا
یوناه . (اِخ ) یونان . یونس نبی . نام کتابی از تورات . (یادداشت مؤلف ).
-
جت حافر
لغتنامه دهخدا
جت حافر. [ ج ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای زبولون است که در اراضی حافر واقع بود. (اول پادشاهان 4:10). و بعضی گمان برده اند که موضعش همان مزرعه المشهد میباشد که بمسافت دو میل بطرف شرقی سفوریه واقع شده ومسقطالرأس یونس نبی باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن مسلم الغنوی البصری . عقیلی غالب احادیث او را موهوم می داند و سپس سیاق این حدیث مرفوع ابراهیم بن المعتمر العروقی را که از خالد و خالداز برأبن یزید از قتادة از انس آورده است نیکو میداند: «یوش» أن یملاء اﷲ ایدیکم من الع...
-
بی فرمان
لغتنامه دهخدا
بی فرمان . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرمان ) آن که محکوم کسی نشود. (آنندراج ). آن که مطیع هیچگونه حکم و فرمانی نباشد. مقابل بفرمان . (ناظم الاطباء). نافرمان . پریشان رو. خلیع. خودسر. (یادداشت مؤلف ). عَصی ْ. (زمخشری ). فاحش . فاحشه . (مهذب الاسماء...
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) شهری است میان عراق و جزیره . (از المنجد). شهری است [ از جزیره ] بزرگ با هوای درست و نعمت اندک . (حدود العالم ). یاقوت آن را چنین وصف میکند: شهر مشهور بزرگ و یکی از مراکز کم نظیر بلاد اسلامی است از حیث عظمت و کثرت نفوس و...
-
مشعل
لغتنامه دهخدا
مشعل . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مشعلة. قندیل و پلیته . (منتهی الارب ). قندیل . ج ، مَشاعل . (اقرب الموارد). قندیل و پلیته . ج ، مشاعل . قندیل بزرگ مشبک و پایه دار که شبها در جلو پادشاهان و امرا کشند و نیز در عروس کشی پیشاپیش عروس کشند. (ناظم الاطباء). چوب ...
-
غزة
لغتنامه دهخدا
غزة. [ غ َزْ زَ ] (اِخ ) شهری است به فلسطین ،و امام شافعی رحمةاﷲ علیه در آن متولد شد و هاشم بن عبدمناف جد نبی (ص ) در شهر مزبور درگذشت ، و این نام را مطرودبن کعب به صورت جمع آورده و گفت : و هاشم فی ضریح عند بلقعةتشفی الریاح علیه وسط غزّات . (از منتهی...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ] (اِخ ) (مملکت ...) این لفظ اولا بر تمام اسباط اثناعشر که در تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق میشد. (کتاب اول سموئیل 15:28 و 24:2). و سلطنت داود را که در حبرون بر قسمتی از اسباطداشت نیز شامل میباشد. (کتاب دویم سموئیل 2:11 - 18و کتاب اول...
-
تجارت
لغتنامه دهخدا
تجارت . [ ت ِ رَ ] (ع مص ) تجارة. سوداگری و بازرگانی . (ناظم الاطباء). بازرگانی کردن . (آنندراج ). بازرگانی و خرید و فروش . (فرهنگ نظام ). بده بستان معامله . بازارگانی . داد و ستد. ستد و داد. سودا. سوداگری . بیع و شری : تاجران و تجار کتاب اشعیا 23: 2...
-
ذوالکفل
لغتنامه دهخدا
ذوالکفل . [ذُل ْ ک ِ ] (اِخ ) نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل از ذریه ٔ ابراهیم ، نام او دوبار در قرآن کریم آمده است : و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین . (21 / 85) و اذکر اسماعیل و الیسع و ذاالکفل و کل من الاخیار. (38 / 48) بعضی گویند او الیا...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...
-
زندان
لغتنامه دهخدا
زندان . [ زِ ] (اِ) بندیخانه . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). محبس . بندیخانه . قیدخانه . حبس . سجن . (ناظم الاطباء). جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند. بندیخانه . محبس . قیدخانه . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه در فرهنگستان ایران بجای محبس ...
-
غالیه
لغتنامه دهخدا
غالیه . [ ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیة، سبائیة، منصوریة، غرابیة، طباریة، بَزَیغیَّة، یعفوریة، غمامیة، اسماعیلیة یا باطنیة. (مفاتیح خوارزمی ). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقه ٔ ثالثه ٔ شیعه میخواند و گوید نه فرقه ا...
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....